حاج نعمت - بی پلاک حاج نعمت - بی پلاک
  • درباره یه بی پلاک

    بی پلاک
    حاج نعمت
    روزی در ذهنم نقش بست که خیلی کوچک بودم. هنوز خاطراتی از سیمایش در پس زمینه دلم خودنمایی می‏کند و همچون خاطراتی که از بهشت -قبل از اخراج خانواده مان- در وجودم غلیان می کند، آرام بخش آنات و لحظات تاریک زندگیم شده است. ...اما او هم همانند پدران دیگر زود پر کشید. خیلی زود. مثل همت مثل باکری مثل ناصر کاظمی مثل عبدالحسین برونسی مثل ... عجیب دوستش دارم این گمشته بی‏مزار را که امروزه مفقود الاثر می‏خوانندش. راست می‏گویند؛ چرا که نخواستیم بر دلمان تاثیری بگذارند.مفقود الاثر. ... و امروز به اسم او قلم می‏زنم ..:: حاج نعمت ::.. فامیلیش؟؟؟ اصلا مهم نیست.وقتی خودش عشق می‏کند با این فاطمی بودن ،این گمنامی،بگذار بگذریم. *********************** در اینجا: آنچه مورد نیاز مادحین است خواهید یافت. اشعار،سرود، و مراثی اهل بیت(علیهم السلام) که دارای غنای معنایی است به همت شاعر عزیز آقای رضا تاجیک جمع‏آوری می‏گردد. در این مجموعه تلاش شده تا آنچه مورد نظر پیر و مرادمان حضرت سید علی آقای خامنه ای دامه توفیقاته می‏باشد لحاظ شود. .::«تا چه قبول افتد و چه در نظر آید»::.
  •  پرچم بی پلاک


  •  پرچم عشاق











  •  اشتراک در وبلاگ


  •  

    بی پلاک
    دانش خود را نادانى میانگارید ، و یقین خویش را گمان مپندارید ، و چون دانستید دست به کار آرید ، و چون یقین کردید پاى پیش گذارید . [نهج البلاغه]
  • نامه فدایت شوم
    نویسنده: حاج نعمت یکشنبه 85/11/15
  • یکسال‌و‌نیم بعد تو سالار تشنه لب

    زینب به آب لب نزده یار تشنه لب

    السلام علیک آقا جان!

    ایشالله دیگه غم نبینی.    مصیبت جدّ غریبت رو تسلیت میگم.

    آقا جان دلم خیلی گرفته . می‌خوام برات درد دل کنم. کجا می‌تونم ببینمت.

    کجا می تونم باهات حرف بزنم.کجا می‌تونم صدات و بشنوم. کجا می‌تونم گوشه عبات رو به تبرّک ببوسم.

    آقا جان خیلی وقته هوای توبه به سرم زده ولی ...

    ولی بلد نیستم چیجوری توبه کنم.

    همش فکر می‌کنم تو یه بیابون لم یزرع تنهای تنها هستم. همش فکر می‌کنم دیگه دوسم نداری.

    همش فکر میکنم به گرد پای جون -غلام سیاه ابی‌عبدالله- هم نمی‌رسم.       معلومه نمی‌رسم

    راستی تو کربلای عصر خودم جا دارم یا نه؟

    از اونایی هستم که حسینم رو تو مدینه رها می‌کنم، یا تو مکّه یا تا کربلا میام و بعد پا به فرار میذارم یا ...

    یا سر روی دامنت میذارم و جون میدم.

    نمیدونم کجام    کیم    برا چی دارم زندگی میکنم     ، اما میدونم اگه تو بیای همه این سوالها جواب پیدا میکنه.

    مادرم گفته‌بود نامه هایی که برات می‌نویسم رو تو رودخونه رها کنم تا به دستت برسه؛

    ولی من نامم رو اینجا برات نوشتم . به جاش همه این حرفا رو کنار رودخونه چشمم برات نوشتم.

    دیگه همه جا رو خیس بارون می‌بینم . آقا جون    آقا جون   آقا جون

    با یه امید برات نامه نوشتم یه سری به این بیچاره گنه‌کار بزن

    قبول دارم خیلی آلوده‌ام اما هرچی باشه هنوز که هنوزه شمایی که مونس تنهایی منی

    دیگر نگویمت ز کرم دست من بگیر

    عمری گرفته‌ای تو، مبادا رها کنی


  • از قلب شکسته ات برایم بنویس ( )
  • نگاهم بر نگاهت خواهد افتاد؟؟؟
    نویسنده: حاج نعمت چهارشنبه 85/10/27
  • یا حبیبی یا حسین

    دنبال یه کلوم حرف حساب  می‌گشتم که بتونه حال دلمو برات بگه عزیزم        ولی ...

    ...تا به این چند بیت رسیدم.

    تا اومدم برات بگم یادم افتاد که حرف از عاشقی طهارت می‌خواد

    وضو گرفتم تا طهارت ظاهری به دست بیارم.

    نازنین! طهارت باطنی من با تو

    بیا مث قدیما کمکم کن؛    یه جورایی که عطر وجودت رو استشمام کنم.

    بسم الله

    مُحرَّم است و دل ما هنوز مَحرَم نیست

    وجود ناقصم آماده مُحرَّم نیست

    همه زسستی این بی‌اراده می‌باشد

    اگر که عهد دلم با نگار محکم نیست

    همیشه دیر رسیدم به وعدگاه وصال

    برای آنکه هنوز این گدا منظّم نیست

    ز بی‌وفایی و جور و جفای ما باشد

    اگر شرایط روز فرج فراهم نیست

    به سود ماست که خدمتگزار او باشیم

    وگرنه نوکر مخلص به درگهش کم نیست

    به اشک روضه غبار گناه می‌شوییم

    که بر طهارت این اشک ،آب زمزم نیست

    میان غفلت و عصیان ، اسیر اما شکر

    هنوز جز گل نرگس کسی پناهم نیست

    اگر که فیض زیارت نصیب ما گردد

    مزار زائر ارباب ، کربلا گردد

    احسان محسنی‌فرد


  • پیرهن سیا به تن کنید
    نویسنده: حاج نعمت سه شنبه 85/10/26
  • یا حسین ادرکنی

    داره صدای ناله منجی عالم می‌رسه (*) پیرهن سیا به تن کنید داره محرّم می‌رسه

    ... و چه زود عطر لباس سیاه مادرم تو خونه پیچید. وقتی دو هفته پیش بابا خودشو برای مدّاحی محّرم آماده می‌کرد تازه فهمیدم که بازم مثل همیشه قبل از اینکه خودمو آماده کنم محرّم داره منو تو آغوش گرمش می‌کشه. یعنی امسال هم غافل وارد محرّم و صفر میشم و مبهوت بیرون میام؟ راستی با این همه بار گناه روزی اشکم چی می‌شه؟ نکنه تا شب هفتم ، هشتم گدای دوره گرد یه قطره اشک باشم!

    خدایا مثل همیشه کمکم کن

    اینبار به نام حضرت عبدالله‌بن حسن (علیه‌السلام)دستمو بگیر.

    این اشک نعمتی است که آسان نمی‌دهند

    این فیض را همیشه فراوان نمی‌دهند

    باید چو مادری که جوان داده گریه کرد

    ورنه اثر به هر دل سوزان نمی‌دهند

    پُر می‌کنیم نقص تمامیّ ‌سال را

    جز بین روضه فرصت جبران نمی‌دهند

    ماه محرم است غنیمت شمار عُمر

    بر هر کسی که دیده گریان نمی‌دهند

    مُردن برای حضرت ارباب واجب است

    عشّاق جز به روضه او جان نمی‌دهند

    باب الحسین باب عنایات فاطمه است

    جز این مسیر راه به خوبان نمی‌دهند

    یک قافله نشد که به مقصد برد مرا

    گویند جا به بی‌سر و سامان نمی‌دهند

    ارباب من، زنوکر خود دل بریده‌ای؟

    خوبان مگر که دل به گدایان نمی‌دهند؟

    جواد حیدری


    <   <<   106   107   108   109   110   >>   >